اصطلاحات حقوقی قانون مالیات های مستقیم دارای مفاهیم و اصطلاحات تخصصی است که بدون درک معانی این اصطلاحات فهم قانون دشوار و غیر دقیق خواهد شد. فهم نسبی از قانون نیازمند اگاهی از این اصطلاحات است.
ماده (۲) قانون مدنی میگوید قوانین (۱۵) روز پس از انتشار در سراسر کشور لازمالاجرا است. پس از این مدت فرض میشود که همه نسبت به قانون آگاه هستند و ادعای عدم اطلاع از قانون شنیده نمیشود. در عین حال مراجعه به متن قوانین مختلف و از جمله قانون مالیاتهای مستقیم ما را با مسئلهای مواجه میکند و آن حجم گسترده استفاده از اصطلاحات حقوقی است.
تعارضی که در اینجا وجود دارد آن است که چگونه فرض میشود مردمی که با اصطلاحات دشوار حقوقی آشنایی چندانی ندارند از محتوای قانون باخبرند؟ این تعارض، مسئلهای است که نظام حقوقی ما همواره با آن درگیر بوده است.
مخاطبانِ حقوقیِ ما بخوانند:
خوانندگانِ ما طیف وسیعی را در بر میگیرد که بخشی از آنها، کسانی هستند از دانشِ حقوق بهرهمندند. حتماً مخاطبانِ حقوقی ما آگاهند که هر کدام از اصطلاحات حقوقیای که در ادامه به آنها میپردازیم پیچیدگیهای بسیاری دارند و پرسشها و اختلافنظرهای فراوانی نسبت به آنها وجود دارد.
مخاطبان حقوقیِ ما توجه داشته باشند که هدف ما در مطلب پیش رو آن است که صرفاً اندکی از سنگینیِ بارِ اصطلاحات موجود کم کنیم. به این منظور تلاش میکنیم نحوة تلفظِ هر یک را نشان دهیم و تا حد ممکن تعریفی بس مختصر از آنها ارائه کنیم.
بنابراین اگر ذهن دقیق همراهان حقوقیِ ما، بر تعاریف ما از حیث جامعیت یا مانعبودن، دستهبندی و قلمروی هر یک از مفاهیم، ایرادی وارد دانست، ضمن پذیرش آن ایراد، مخاطبان خود را به همان هدفی که در اینجا اعلام کردیم (یعنی بیان ساده و مختصرِ اصطلاحات حقوقی به مخاطبان غیرحقوقی) توجه میدهیم.
محجور: صغیر، سفیه، مجنون:
در ماده (۳۴) ق.م.م عبارت «اداره سرپرستی صِغار و مَحْجورین» و در تبصره (۱) ماده (۵۷)، واژه «صغیر» به کار رفته است. اما این افراد چه کسانی هستند؟
محجورین:
در اصطلاح حقوقی معنی محجور به کسی گفته می شود که از قسمتی از تصرفات و کارهای حقوقی منع شده باشد. به بیان دیگر معنی محجور در حقوق به معنای منع شخص به حکم قانون از اینکه بتواند کارهای خود را به صورت مستقل و بدون دخالت شخص دیگری اداره نماید و خودش کارهای حقوقی را انجام بدهد.
در حقوق ایران محجورین به کسی می گویند که به دلیل کم بودن سن و سال و یا زوال عقل قادر به انجام امور حقوقی خود نباشد اموری که در طول زندگی روزمره به آنها احتیاج است. دولت از این افراد حمایت ویژه ای به عمل می آورد. به طور کلی محجورین به سه دسته تقسیم می شوند : 1- صغیر -2- سفیه- 3- مجنون
صغیر به شخصی گفته می شود که زیر سن قانونی سن دارد و به دلیل همین صغر سن قادر به تشخیص خیر و صلاح خود نیست .و به همین دلیل قیمی مانند پدر ، پدربزرگ پدری یاشخصی به انتخاب دادگاه برای او در نظر گرفته می شود تا امور حقوقی او را انجام دهد.
در اغلب کشورها سن قانونی 18 سال تمام می باشد. سفیه یا غیر رشید کسی است که اگرچه به سن بلوغ رسیده اما نمی تواند عاقلانه فکر میکند و خوب و بد را از هم تشخیص دهد .باید بدانید که درست است که سفیه محجور محسوب میشود و نیاز به ولی و قیم دارد تا تصمیمات او را تأیید کنند اما حجرِ سفیه تنها محدود به امور مالی است و در امور غیرمالی (ازدواج، طلاق، حضانت ) حق انجام اعمال حقوقی بدون تأیید ولی یا قیم خود را دارد.
همچنین کسی که گاه مالش را بد و غیرعاقلانه صرف میکند سفیه محسوب نمیشود و این فعل باید دائم باشد.
مجنون به فردی گفته میشود که کلاً قوای مدرکه ندارد و اختلال روانی و فقدان عقل دارد و مسلماً محجور است و نیاز به قیم دارد تا به عنوان نماینده قانونی اش امضا نموده و امور حقوقی را انجام دهد زیرا معاملات و دخل و تصرف مجنون در اموالش مجاز نیست مگر با اجازه ولی یا قیم او.
همچنین باید گفت که مجنون به هر درجه از جنون که رسیده باشد فرقی نمیکند و حسب شدت و ضعف جنون سبب نداشتن ولی و قیم نخواهد بود.همانطور که گفته شد در صورت نبود اشخاصی از اقوام برای قیومیت، دادگاه به صلاحدید و تایید خود شخصی را به عنوان قیم محجور منصوب می کند.
حال سؤال این است که اثر این تقسیم بندی چیست؟
اثرش آن است که این دسته از افراد در انجام امور مالی و بعضاً غیرمالی خود، نمیتوانند به تنهایی اقدام کنند.
بهطورمثال یک کودک (صغیر) ممکن است مالکِ خانهای باشد. در این صورت اگر کودک به تنهایی اقدام به فروش خانه نماید، این فروش به لحاظ حقوقی معتبر نیست (به دلیل مصلحتِ خودِ این افراد) مگر اینکه «ولی» یا اشخاص دیگری که قانونگذار تعیین کرده است، آن معامله را تأیید کند. این قاعده در اکثر مواردی که اشخاص محجور (صغیر، مجنون و سفیه) عملی حقوقی انجام میدهند جاری است.
نمایندگان محجور: ولی، وصی، قیم، امین:
در بالا گفتیم که هر یک از محجورین ممکن است صاحبِ مال یا درآمدی باشند. بهطور مثال تبصره ۱ ماده ۵۷ را ملاحظه نمایید. در این تبصره پیشبینی شده که «صغیر» ممکن است دارای درآمد اجاره باشد یا فرض کنید «مجنون» یا «سفیه» مالی را به ارث ببرند.
در اینصورت سؤال این است که امورِ مالی محجورین (این سه دسته افراد) را چه کسی باید انجام دهد؟ ممکن است مصلحت آن باشد که ماشین یا خانة متعلق به یک کودک یا دیوانه به فروش برسد.
حال این معامله را چه کسی باید به جای کودک یا دیوانه انجام دهد؟ انجامِ امور مختلف ثبتی و شهرداری و پرداخت مالیاتِ نقل و انتقال یا درآمد اجاره را چه کسی باید به نمایندگی از اینها انجام دهد؟
دسته بندی افراد در قانون مالیات های مستقیم:
این افراد که دستهبندی آنها در ماده (۲۶) قانون مالیاتهای مستقیم به کار رفته است، عبارتاند از:
ولی:
به پدر و جد پدری «وَلی» میگویند.
وصی:
یکی از اقسام وصیت ، وصیت عهدی است که به موجب آن انجام امر یا اموری به عهده دیگری قرار می گیرد که البته عمل به آن واجب است . بنابراین ، شخصی که به موجب وصیت عهدی مکلف به انجام امر یا اموری می شود را در اصطلاح حقوقی وصی می گویند . در اکثر موارد ، شخص وصی برای مراقبت از فرزندان تعیین می شود .
به حکم ماده 1188 قانون مدنی ، هر یک از پدر و جد پدری می توانند بعد از فوت دیگری ، برای نگهداری از اولاد تحت ولایت او وصی معین کنند تا نگهداری و تربیت آنها را به عهده گرفته و اموالشان را اداره کند . علاوه بر این ، شخص می تواند تمام یا قسمتی از اختیارات خود را برای پس از فوت به وصی واگذار نماید که به این عمل ، وصایت هم گفته می شود . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد وظایف وصی کلیک کنید .
امین:
اَمین در حالات مختلفی ممکن است از طرف دادگاه انتخاب شود. بهطور مثال اگر «ولی»، اموالِ محجور را حیف و میل کند، اگر متولیِ مالِ موقوفه در حفظ و نگهداری آن کمکاری کند، اگر «ولی» دچار کهولت سن یا بیماری شده باشد، یا اگر شخصی مفقودالاَثر شود، در همه این موارد دادگاه برای حفظ و نگهداری اموال محجور یا موقوفه یا شخصِ مفقودالاثر، «امین» تعیین میکند.
نماینده قانونی:
منظور از نماینده قانونی شخص حقوقی، شخصی است که مطابق اساسنامه شخص حقوقی یا سایر اسناد قانونی تأسیس آن، نمایندگی شخص حقوقی را در برابر اشخاص ثالث بر عهده دارد، اگر شخص حقوقی بخواهد فرد دیگری (که لزوماً باید وکیل دادگستری باشد) را به مرجع قضایی معرفی کند، این فرد نماینده قراردادی شخص حقوقی محسوب خواهد شد.
اصطلاحات حقوقی ارث:
موتِ واقعی و موتِ فرضی: این دو اصطلاح در ماده (۱۷) ق.م.م به کار رفتهاند. موت واقعی همان موت طبیعی است که بارها شنیده یا دیدهایم. موت فرضی اما طبق ماده (۱۰۱۹) قانون مدنی، زمانی اتفاق میافتد که کسی برای مدتی طولانی غایب بوده و از تاریخ آخرین خبری که از وی داشتهایم مدتی گذشته باشد که در آن مدت معمولاً چنین شخصی زنده نماند.
بهطور مثال وقتی که ده سال تمام از تاریخ آخرین خبری که از زندهبودنِ شخص غایب رسیده است گذشته و پس از این ده سال، سن غایب ازهفتادوپنج سال گذشته باشد. یا وقتی که یک عضو نیروهای مسلح بوده و در زمان جنگ مفقود شده و پنج سال از تاریخ پایان جنگ بگذرد بدون اینکه خبری از او برسد.
در هر یک از این صورتها «فرض میکنیم» که شخص غایب، فوت کرده است؛ در نتیجه دادگاه «حکم موت فرضی» او را صادر میکند و اموال او بین وُرّاث تقسیم میشود.
متوفی (motavaffa) یا مورث:
اصطلاح «متوفی» در مواد مختلف از جمله (۱۷)، (۲۱)، (۲۴) و …؛ واژه «مورث» در تبصره (۳) ماده (۳۲) سابق به کار رفتهاند. هر دو اصطلاح مترادفاند؛ یعنی کسی که فوت کرده است؛ کسی که ارث باقی میگذارد.
ماترک:
ماترک، به لحاظ لغوی به معنای «آنچه باقی مانده است» میباشد و ناظر بر اموالی است که پس از فوت متوفی، از وی به جای میماند.
وراث یا ورثه:
واژه «وراث» در مواد (۱۷)، (۱۸)، (۲۶) و …؛ و اصطلاح «ورثه» در بند (۱) ماده (۲۴)، تبصره بند (۴) ماده (۲۶) و تبصره (۲) ماده (۱۷۴) دیده میشوند. هر دو جمعِ «وارِث» هستند؛ به معنای کسانی که از متوفی، ارث میبرند.
سهم الارث:
یکی از مهم ترین اسباب مالکیت در قانون ، ارث بردن از اشخاص متوفی است . ارث به این معناست که شخصی که فوت می کند ، برخی از اموال خود را برای خانواده ، خویشاوندان و به طور کلی بازماندگان خود به جای می گذارد که ایشان بتوانند از آن استفاده نمایند . لذا معنای سهم الارث و ارثیه اجمالا نزد همه مشخص و معین است .
با این حال در مورد مفهوم حقوقی سهم الارث نکاتی حقوقی وجود دارد که در این قسمت قصد داریم در خصوص آنها توضیح دهیم . با این توضیح که ارثیه یا ترکه متوفی هر چقدر که باشد ، می بایست بین ورثه متوفی تقسیم شود و از جمله مهم ترین مصادیق سهم الارث یا ارثیه می توان به زمین ، خانه ، ماشین ، باغ ، وجوه نقدی یا غیر نقدی ، کالا ها ، اسناد و اوراق بهادار اشاره نمود و حتی تمامی طلب هایی که متوفی از دیگران دارد نیز می تواند به صورت ارث به دیگران منتقل شود .
با این حال ، نکته مهمی که در مورد سهم الارث وجود دارد آن است که نمی توان تمامی دارایی های فرد را حین فوت تقسیم کرده و به ورثه واگذار کرد ؛ بلکه قبل از تقسیم و محاسبه سهم الارث باید مخارج واجبی از قبیل هزینه های کفن و دفن و تجهیز میت انجام شود . علاوه بر این ، در صورتی که متوفی به دیگران بدهکار است ، قبل از تقسیم سهم الارث در میان طبقات و درجات ارث ، باید این بدهی ها را از اموال متوفی پرداخت کرد .
یکی از مهم ترین بدهی های متوفی در خصوص آقایان ، مهریه همسر ایشان می باشد که اگر آن را در طول حیات پرداخت نکرده باشند ، قابل مطالبه از ترکه ایشان می باشد . البته گفتنی است که اگر ترکه یا ارثیه متوفی کفاف پرداخت تمام دیون و بدهی های میت را ندهد ، ورثه می توانند از پرداخت آن بدهی ها از اموال شخصی خودشان سر باز زنند .
همچنین ، مستحب و مرسوم است که شخص برای بعد از فوت ، اموال خود را وصیت کرده باشد و به این ترتیب ، تکلیف برخی اموال را برای بعد از فوت خود روشن کرده باشد . در چنین حالتی ، باید مال و اموالی که مورد وصیت قرار گرفته است را از سهم الارث یا ترکه استخراج یا جدا نمود . البته لازم به ذکر است که هر فرد تنها تا میزان یک سوم یا ثلث اموال خود را می تواند وصیت کند و وصیت مازاد بر ثلث ، به لحاظ شرعی و قانونی نیازمند اجازه یا تنفیذ ورثه است .
اصطلاحات حقوقی وصیت:
عبارتهای «موصی» و «وصی» در مواد (۳۸) و (۳۹) و «موصیله» در ماده (۳۴) قانون مالیاتهای مستقیم به کار رفتهاند؛ اما هر کدام از اینها به چه معنا هستند؟
در نظام حقوقی ایران، دو نوع وصیت داریم: وصیت عَهْدی و وصیت تَمْلیکی. در وصیت عهدی، وصیتکننده در وصیتنامة خود، شخصی را تعیین میکند تا پس از مرگ وی، کاری انجام دهد. بطور مثال وصیتکننده وصیت میکند که آقای x امور مالی فرزندِ کوچک وصیتکننده را تا زمانی که وی به سن ۱۸ سال برسد، بر عهده بگیرد یا وصیت میکند که با بخشی از پول وی، مدرسهای در روستایی دور افتاده احداث کند.
اگر دقت نمایید در اینجا مالی به نفع کسی وصیت نمیشود بلکه رکنِ اصلی این نوع وصیت، انجام یک تعهد است. در وصیت عهدی، به وصیتکننده «موصی» (mousi) و به کسی که انجام کار را طبق وصیت به عهده میگیرد «وَصی» میگویند.
در وصیت تملیکی، برخلافِ وصیت عهدی، وصیتکننده انجام کاری را وصیت نمیکند، بلکه وصیت میکند که فلانمقدار پول یا فلان خانه یا ماشین، به آقا یا خانم x داده شود. به این خاطر به این نوع وصیت، وصیت تملیکی میگویند.
در این نوع وصیت، قسمتی از اموال وصیتکننده بعد از مرگ وی، به شخصی دیگر تملیک میشود یعنی به مالکیت آن شخص در میآید و زین پس او مالکِ آن مال است. بهطور مثال وصیتکننده، وصیت میکند که یک واحد آپارتمانِ وی پس از مرگ او، به برادرش داده شود.
با توجه به مثال بالا در این نوع وصیت به وصیتکننده همچنان «موصی» میگویند. به شخصی که مال به نفع او وصیت شده است (برادر) «موصیلَه» (mousa lah) و به آن مال (یک واحد آپارتمان) «موصیبِه» (mousa beh) میگویند.
پیشنهاد میشود مقاله مالیات غیر مستقیم چیست؟ آشنایی با انواع مالیات مستقیم را مطالعه کنید
مال منقول و غیرمنقول:
احتمالاً این دو اصطلاح را که در بسیاری از مواد از جمله مواد (۳۳)، (۱۴۴)، تبصره (۳) ماده (۱۸۷)، (۲۱۱) و … به کار رفته است، پیشتر شنیدهاید. مال مَنقول مالی است که قابل حمل از جایی به جایی دیگر است مانند اتومبیل یا خودکار یا ساعت.
در مقابل، مالِ غیرمَنقول مالی است که متصل به زمین است و امکان انتقال آن بدون خرابی وجود ندارد مانند خانه. بعضی از اموال هستند که در حالت عادی، منقول محسوب میشوند ولی به گونهای به مال غیرمنقول الصاق شدهاند که امکان جداکردن آنها بدون خرابی یا آسیب وجود ندارد، بنابراین این دسته از اموال، غیرمنقول در نظر گرفته میشوند مانند آینه.
اهمیت این نکته در این است که در محاسبه ارزش ملک، این دسته از اموال نیز باید مدّ نظر قرار گیرند. فرض کنید مستأجر ممکن است اموالِ منقولی را در مسکنِ موجر الصاق کرده باشد؛ در اینصورت این اموال حسب بند (۵) ماده (۵۱) باید به عنوان اضافهارزش مسکن، مورد محاسبه قرار بگیرند یا در مالیات بر ارث، ضرایب اموال منقول متفاوت از ضرایب اموال غیرمنقول است. نکته آخر اینکه اگر در منقول بودن یا غیرمنقول بودنِ مالی شک کردیم، اصل بر منقول بودنِ مال است.
تقسیم بندی بر اساس عین و منفعت:
«عين» مالي است كه وجود خارجي داشته و محسوس است و مهمتر اين كه وجودش وابسته به مال ديگري نيست.
«منفعت» مالي است كه وابسته به عين است و به تدريج از آن حاصل ميشود مثل ميوههاي يك درخت و شير گاو.
نكته: ملاك تشخيص عين از منفعت همين وابسته بودن يا نبودن است مثل ميوهجات زماني كه وابسته به عين است يعني هنوز چيده نشده، منفعت است ولي زماني كه چيده ميشود و وابسته به درخت نيست، عين محسوب ميشود.
نكته: عيني كه منافع آن متعلق به ديگري است را در اصطلاح «مسلوب المنفعه» ميناميم.
تقسیم بندی اموال بر اساس مشاع و مفروز:
عبارت «مشاع» صرفاً در بند (الف) ماده (۶۴) سابق قانون مالیاتهای مستقیم آمده بود که با اصلاح ق.م.م در سال ۱۳۹۴، حذف شد؛ بنابراین در قانون فعلی عبارتهای مشاع و مفروز نیامده است.
در عین حال به دلیل کاربرد بسیارِ این دو اصطلاح در زبان حقوقی و قراردادهای مختلف، ذکر آنها ضروری است. هر مالی «از حیث تعدادِ صاحبان آن» یا در مالکیت یک شخص است یا بیشتر از یک شخص (دو به بالا)؛ به زبان سادهتر یا مال شریک دارد یا ندارد.
اگر مالی (مثلاً یک واحد آپارتمان یا مغازه یا اتومبیل) برای یک نفر باشد، به آن «مالِ مفروز» میگویند ولی اگر برای بیشتر از یک نفر باشد (شریک داشته باشد)، به آن «مالِ مشاع» ميگویند؛ فرقی نمیکند سهمِ هر یک از شرکاء چقدر است.
بدیهی است نحوة محاسبه مالیات و هر هزینه یا درآمدی که برای مال مشاع به دست میآید، طبق سهم هر یک از شرکاء، میانِ آنها تقسیم میشود (مگر اینکه توافقی برخلاف آن کرده باشند).
اکنون که در مورد مال مشاع سخن گفتیم بهتر است در مورد «حقِ شُفْعِه» نیز توضیح مختصری بدهیم. ماده (۸۰۸) قانون مدنی میگوید: «هر گاه مال غیرمنقولِ قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک، حِصّه خود را به قصد بِیْع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده به او بدهد و حِصّه مَبیعه را تَمَلّک کند».
بهصورت ساده قضیه از این قرار است که اگر ۱.«دو نفر» در ۲.«مال غیرمنقولِ» ۳.«قابل تقسیمی» ۴.«شریک باشند» و یکی از شرکاء، سهم خود را به شخص ثالثی ۵.«بفروشد»؛ در اینصورت شریک دیگر حق دارد، پولی را که خریدار (شخص ثالث) به فروشنده پرداخته است را به شریک خود (فروشنده) بپردازد و سهم فروختهشده به ثالث را از وی بگیرد؛ در واقع قانونگذار در این فرض، یک حق تقدمی در خرید سهم شریک برای شریک دیگر قائل شده است.
به این حق تقدم، «حق شُفْعِه» میگویند. لازم به تذکر است که تمام شروطی که گفته شد باید وجود داشته باشد تا برای شریک دیگر این حق بهوجود بیاید در غیر اینصورت چنین حقی ایجاد نمیشود؛ مثلاً اگر شرکای یک مال غیرمنقول (مانند خانه) سه نفر باشند و یکی از شرکاء سهم خود را به شخص ثالثی بفروشد، در اینصورت برای دو شریک دیگر حق شفعه (حق تقدم) در خرید سهم فروشنده و گرفتنِ آن از شخص ثالث به وجود نمیآید یا در فرضی دیگر اگر همه شروط وجود داشته ولی شریک، سهم خود را به جای فروش به شخص ثالث وقف یا صلح کند؛ در اینصورت نیز حق شفعه برای شریکِ دیگر به ایجاد نمیشود.
معامله (عقد، قرارداد) معوض، بلاعوض و محاباتی
معامله معوض: به عقدی گفته می شود که هر یک از طرفین عقد مورد معامله ای ارائه می کنند، یعنی هر کدام عوضی در مقابل مال دیگری ارائه می کنند که به این عقد معوض گویند. مثلا در مثال فروش ماشین یکی از طرفین ماشین و طرف دیگر پول ارائه می کنند.
معامله بلاعوض: (به لاتین: ex gratia ) یک اصطلاح حقوقی است که به انجام شدن داوطلبانه و دلخواهانه یا از روی بخشش چیزی اشاره دارد. عبارت پرداخت بلاعوض (ex gratia payment) در هنگام اعطای مبلغی بدون پذیرش مسئولیت یا تکلیف حقوقی، به کار میرود.
بیع محاباتی: در اصطلاح علم حقوق به این صورت است که درعقد بیع معمولا طرفین میکوشند تا آنجا که ممکن است تعادل ارزش عوضین حفظ شود. هرگاه میان ارزش عوضین تفاوتی فاحش و عدم تعادل غیرقابل مسامحه وجود داشته باشد و طرف متضرر به هنگام عقد از ارزش مورد معامله آگاه نباشد به استناد خیار غبن حق برهم زدن معامله را خواهد داشت.
اهمیت این تقسیم بندی از نظر مالیاتی در چیست؟
با یک مثال توضیح میدهیم. فرض کنید آپارتمان بالا به قیمت ۲۰۰ میلیون تومان فروخته میشود؛ در این صورت مالیات این قرارداد طبق ماده (۵۹) ق.م.م (۵% ارزش معاملاتی ملک) خواهد بود. حال اگر همین ملک را پدری به فرزند خود هدیه دهد (هبه کند)، مشمول مالیات بر درآمد اتفاقی خواهد بود (نرخ ماده ۱۳۱ ق.م.م) که طبیعتاً بسیار بیشتر از نرخ ماده (۵۹) است.
در حالت سوم، طرفین (پدر و پسر) برای اینکه از پرداخت مالیات بیشتر خودداری کنند، با یکدیگر توافق میکنند که پسر در ازای آپارتمان، مبلغ ۲۰۰۰ تومان پرداخت کند (یعنی معامله را از مجانی به معوض تبدیل کنند) اما قانونگذار برای جلوگیری از راه فرار، در ماده (۱۱۹) ق.م.م پیشبینی نموده است که حتی در این فرض نیز معامله مشمول مالیات بر درآمد اتفاقی است و در نتیجه طبق نرخ ماده (۱۳۱) مشمول مالیات خواهند بود.
عقد بِیْع:
بِیْع به معنای خرید و فروش است. به فروشنده «بایع»، به آنچه که فروخته میشود «مَبیع» و به پول یا مابهازائی که از طرف خریدار به فروشنده پرداخت میشود «ثَمَن» میگویند؛ فرض کنید آقای بهار، خانهای را به قیمت به ۲۰۰ میلیون تومان به آقای هاتف میفروشد؛ در اینصورت آقای بهار «بایِع»، خانه «مَبیع»، ۲۰۰ میلیون تومان «ثَمَن» و آقای هاتف «خریدار» هستند.
در بِیع، هم عِیْن (خانه) و هم منفعت (امکان سکونت) به خریدار انتقال پیدا میکند (در مورد عین و منفعت به مطلب قبلی رجوع کنید) اما در اجاره، عِیْن در مالکیتِ مالک باقی میماند و فقط منفعت به مستأجر انتقال پیدا میکند.
منظور از بیع شرط چیست؟
مفهوم عقد بیع شرط و شرایط آن ، در ماده ۴۵۸ قانون مدنی بیان شده است که بر اساس این ماده ، در عقد بیع ، طرفین می توانند با هم شرط کنند که هر گاه فروشنده مال ، در مدت معینی ، تمام یا بخشی از ثمن یا بهای معامله را به مشتری پس بدهد ، اختیار فسخ یا بر هم زدن تمام یا بخشی از معامله را داشته باشد.
عقد اجاره:
مخاطبان با اصطلاحات مربوط به اجاره آشنایی بیشتری دارند. همانطور که احتمالاً میدانید به اجارهدهنده «موجِر»، به کسی که مالی را اجاره میگیرد «مستأجر» و مالِ موردِ اجاره «عینِ مستأجره» گفته میشود.
گرچه در عرف بیشترْ اموال غیرمنقول (خانه یا مغازه) به اجاره داده می شود اما مال منقول (اتومبیل) نیز میتواند اجاره داده شود. گفتیم که در اجاره، عین (مثلاً خانه) هم چنان در مالکیتِ مالک باقی میماند و فقط منفعتِ مال به مستأجر انتقال پیدا میکند.
ذکر نکتهای در اینجا لازم است و آن ابهامزدایی از معنای واژه «رَهن» است. رهن یک معنای عرفی دارد و یک معنای حقوقی. در معنای عرفی، رهن نوعی اجاره است که در آن مستأجر مبلغی را بهعنوان پیشپرداخت به موجر میپردازد و در انتهای مدت اجاره همان مبلغ را از وی پس میگیرد؛ اما در ادبیات حقوق، رهن به معنای «وثیقه» است؛ چنانکه ماده (۷۷۱) قانون مدنی میگوید: «رهن عقدی است که به موجب آن، مدیون (بدهکار) مالی را برای وثیقه به دایِن (طلبکار) میدهد.
رهن دهنده را راهِن (بدهکار) و طرف دیگر را مرتهن (طلبکار) میگویند». جالب اینکه قانونگذار در ماده (۵۲) ق.م.م اصطلاح رهنِ تصرف را در معنای اجاره به کار برده است؛ با اینکه این اصطلاح حداقل در ادبیات حقوقی، نوع خاصی از وثیقه است که در آن مال مورد رهن، در تصرفِ مُرْتَهِن (طلبکار) است تا او از منافع آن استفاده کند.